می خام نی نی بشم(3)
وقتی کلمه اسباب بازی رو می شنوین یاد چی می افتین؟
شاید خانم ها یاد عروسک های قشنگ بچگی شون بیفتن که صبح به صبح بهش می رسیدن و مثل یه آدم واقعی باهاش رفتار می کردن و دوستش داشتن.
آقایون هم یاد توپ فوتبال یا اسباب بازی های هیجان انگیز اون موقعشون می افتن(البته این مال قدیمی تر هاست چون الان اینقدر بازی های رایانه ای و وسایل بازی مجازی زیاد شده که دیگه اون خاطره بازی با اسباب بازی های خوشگل بچگی تقریبا داره از ذهن بچه های امروز ما محو میشه.)
ولی من همیشه یاد یه گونی پر از اسباب بازی های خراب و پلاستیک خورد شده می افتم که مامانم از گوشه و کنار خونه جمع کرده بود.
پیامبر می گفتن من از این ویژگی بچه ها خیلی خوشم میاد که تا بهشون اسباب بازی می دی خرابش می کنه و می شکندش.
قربون پیامبرم برم که هر موقع به این حرفش فکر می کنم از خودم خجالت می کشم که آخه.....
اون نی نی پستونک تو دهن که بزرگترین آرزوش یه انگشت پلاستیکی برای مکیدنه فهمیده که این دنیا ارزش نداره و هر چی اسباب بازی بهش می دی چون میدونه یه روزی باید بذاره کنار، سریع می زنه می شکندتش تا یه وقت خدایی نکرده بهش وابسته نشه.
من که با خودم عهد کردم دل به هیچ چیز این مار خوش خط وخال نبندم که
حضرت علی علیه السلام می فرمان دنیا مثل مار خوش خط و خاله که درونش زهری منتظرمونه.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.