منبر مجازی استاد پناهیان

می خواهیم با هم به پناهیان و افکارش فکر کنیم

منبر مجازی استاد پناهیان

می خواهیم با هم به پناهیان و افکارش فکر کنیم

درباره وبلاگ

این وبلاگ توسط جمعی از جوانان علاقمند و شاگردان استاد پناهیان برای تفکر و تعمق در آراء و اندیشه های ایشان راه اندازی شده است. این وبلاگ برای همه است. همه می توانند برداشتهای خود از سخنان ایشان را در اینجا انعکاس دهند. مثل منبرهایش که برای همه است.

جنگ یا استقبال؟

يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۰۰ ق.ظ

 

بسم رب الحسین(علیه السلام)

قبل از واقعه:

از خونه اومدم بیرون. دیدم همه مشغول کارن.شهر ساکت ما شده بود یه شهر شلوغ شلوغ. هر کسی مشغول کاری بود. یکی داشت شمشیرش رو تیز می کرد. یکی مشغول عوض کردن نعل اسباش بود. اون یکی هم به دیگران پول می داد تا برای خودشون سلاح جنگی بخرن. کسی هم که پولی نداشت یا کاری از دستش برنمی اومد جیبش رو پر می کرد از سنگ های ریز و درشت.نمی فهمیدم شهر ما که منتظر اومدن یه منجی بود، یکی از نواده های پیامبر که ما رو از دست این خلیفه میمون بازمون نجات بده. ولی حالا چی شده که همه دارن آماده جنگ می شن؟ اونم به سمت کربلا!!! آخه محل حکومت خلیفه که کربلا نبود!!!

داشتم دیوونه می شدم و نمی دونستم حالا باید چی کار کنم؟ آماده جنگ بشم یا آماده استقبال؟؟؟

واقعه:

نگاهی به آسمان انداختم...قرمز بود...قرمز قرمز....

کمی بعد از واقعه:

از خواب پاشدم.پدرم اومده بود.خوشحال شدم رفتم سراغش.خب چه خبر؟

چی شد؟ استقبال چطور بود یا شایدم جنگ؟

پدرم نگاهی به من کرد و اشک بود که مثل خون از چشماش می اومد و مادرم از اون طرف هی می گفت: تو که کاری نکردی، تو نه شمشیر داشتی، نه زره، نه اسب و نه حتی سنگ...

و پدرم در میان اشک و آه می گفت: دست که داشتم.

و من مانده بودم و هنوز در پی پاسخ این سئوال که پدرم به جنگ رفته بود یا استقبال؟

کمی بعدتر:

هر کسی یه چیزی می گفت. آسمان هنوز قرمز بود.

یکی می گفت: این نفرین علی ست. او ولی خدا بود ولی وقتی به ما می گفت بیاید در راه خدا جهاد کنید و به جنگ بروید؛ سستی می کردیم.

کسی دیگر از گوشه ی بازار کوفه فریاد می زد که: نفرین بر ما ؛ اگر خوب پای رکاب علی می جنگیدیم و شل نمی بودیم خدا اینگونه مجازاتمان نمی کرد.

بعد از حدود 1400 سال:

به این می اندیشم که چرا کوفیانی که سه جنگ در رکاب علی بودن در کربلا در مقابل پسرش ایستادن و از هیچ خدمتی در راه دشمن او دریغ نکردن؟!آن هم دشمنی که از او متنفر بودن!!!

و اندکی بعد:

چیزی ذهنم را مشغول کرده:

آیا تاریخ برای کسانی که از آن عبرت نمی گیرند تکرار می شود؟

پ.ن: دیروز روز میلاد امام حسین(علیه السلام) بود و امروز هم روز برادر اوست ـ حضرت عباس(علیه السلام) ـ که همه ی دارایی اش را در راه حسین داد و ما هم خواستیم سنت عباس را گرامی بداریم و روز عباس را هم روز حسین بدانیم و از حسین بنویسیم.

جنگ یا استقبال/فرصت قربانی/ولایت و سیاست/محرم 1390/

 

نظرات  (۱)

 السلام علی شیب الخظیب سلام بر اون آقایی که محاسنش با خون اغشته شد

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی